- گناه زدن
- گناه را بگردن گرفتن، یا گناه زدن بر خود. گناه کسی را بگردن خود گرفتن
معنی گناه زدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گناه زدن، یا گناه بخود (بر خود) گناه زدن برخود
بسیار سخن گفتن در هنگام خرید برای کم کردن یا زیاد کردن قیمت
خندیدن
چنگ زدن باپنجه آزردن
بیرون کردن پنبه از تخم حلاجی کردن پنبه ندف، پر کردن پنبه در چیزی
کندن نقب یا چاه برای پی بردن به آب
کنایه گفتن، کلمۀ کنایه آمیز به کسی گفتن
چنگ زدن، با پنجه کسی را آزردن
با کسی درافتادن، نبرد کردن
با کسی درافتادن، نبرد کردن
پیمودن اندازه گرفتن پیمودن اندازه گرفتن
سر زانو را بر زمین گذاشتن
گوشه زدن نیش زدن تفشه زدن عبارت کنایه آمیز گفتن: گفتی بمن که تیغم از ابرو کنایه است گر میزنی کنایه نگارا، بمن مزن. (طاهر وحید)
آغشته کردن با گلاب: عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز شکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زده. (حافظ)
اشک ریختن: چندان که زدم گریه باین شعله جانسوز ساکن نشد آتش زدرون آب زبیرون. (میرشاهی)
طعنه زدن سرزنش کردن: ایا (ای. دهخدا) گم شده و خیره و سرگشته کسائی، گواژه زده بر تو امل ریمن و محتال (کسائی)
شوخی کردن هزل گفتن: باده می خوردیم و گنگل میزدیم ز اول شب تا بوقت صبحدم. (نزاری)
سخنی طعن آمیز ادا کردن کنایه زدن تعریض
گنجفه بازی کردن
گلوله زدن
نوعی جست زدن جانوران (آهو اسب و غیره) گنبدی کردن طاق زدن: چو جولان کند هست کوه روان چو گنبد زند گنبد اخضر است. (معزی)
مرتکب گناه شدن ارتکاب جرمی کردن خطا کردن بزه کردن
گناه از کسی سر زدن گناه از وی: خداوند ار نیامد زو گناهی درین زندانش بند از بهر چه نهادک (ناصر خسرو)
لندیدن غرغرکردن
ناله کردن فغان کردن: دیگ زند ناله که خون خورده ایم ریگ بریزید که خون کرده ایم. (نظامی لغ)
ناف زدن ناف بریدن: قابله بهر مصلحت بر طفل وقت نافه زدن نبخشاید. (خاقانی لغ)
نفس نفس زدن به هن وهن افتادن، سر و صدا راه انداختن بر اثر شتاب و نگرانی
حرف زدن زیاد در موقع خرید و فروش برای کم کردن یا زیاد کردن قیمت
کنایه از بسیار سخن گفتن، پرحرفی کردن
کنایه از بسیار سخن گفتن، پرحرفی کردن
Bargain